شهداء
عشق تفسير بسيجي بودن است
تحت تاثير بسيجي بودن است
اي بسيجي هاي صاف و بي ريا
پس كجا رفتند مردان خدا؟
باز شعرم سوي جبهه ميرود
سوي بانه سوي فكه ميرود
سوي مردان دلير و با خدا
آن شهيدان كه شدند از ما جدا
در ميان خيمه ها بي سر مي شدند
توي سنگر ها كبوتر ميشدند
روز ها در جبهه ها مشغول عدو
نيمه شب ها با خدا در گفت و گو
توي سنگر يكه تازي كرده اند
با گلوله عشق بازي كرده اند
بي سرو بي دست بي پا مي شدند
در ميان دجله پيدا مي شدند
واي از وقتي كه سر ها مي رسيد
آن زماني كه خبر ها مي رسيد
جمله ها دارند غم مي آورند
واژه ها دارند كم مي آورند
ما مانديم و يك دل خاطرات
دست و پا هايي كه مانده در فرات